گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
علوم اسلامی
جلد اول
درس شانزدهم

صناعات خمس


در درسهای گذشته ، مكرر درباره مواد قياسها بحث كرديم . مثلا در قياس:
سقراط انسان است .
هر انسانی فانی است .
پس سقراط فانی است .
دو قضيه صغرا و كبرا ماده قياس را تشكيل می‏دهند ، ولی اين دو قضيه در
اينجا شكل خاص دارند ، و آن اين كه اولا " حد وسط " تكرار شده ، و
ثانيا " حد وسط " محمول در صغرا و موضوع در كبرا است ، و ثالثا صغرا
موجبه است و رابعا كبرا كليه است . اين چگونگيها به اين دو قضيه شكل‏
خاص داده است و اينها صورت قياس را تشكيل می‏دهند .
قياسات از نظر اثر و فايده ، پنج گونه مختلف‏اند و اين پنج گونگی‏
قياسات مربوط است به ماده نه به صور آنها . انسانها كه قياس می‏كنند و
استدلال قياسی می‏آورند هدفهای مختلفی دارند . هدف انسانها از قياسها يكی‏
از آثار پنجگانه‏ای است كه بر قياسها
مترتب است .
اثری كه بر قياس مترتب می‏شود و هدفی كه از آن منظور است گاهی يقين‏
است ، يعنی منظور قياس كننده اين است كه واقعا مجهولی را برای خود و
يا برای مخاطب خود تبديل به معلوم كند و حقيقتی را كشف كند . در فلسفه‏
و علوم معمولا چنين هدفی منظور است و چنين نوع قياساتی تشكيل می‏شود .
البته در اين وقت حتما بايد از موادی استفاده شود كه يقين آور و غير
قابل ترديد باشد .
ولی گاهی هدف قياس كننده مغلوب كردن و به تسليم وادار كردن طرف‏
است . در اين صورت ضرورتی ندارد كه امور يقينی استفاده شود ، و می‏توان‏
از اموری استفاده كرد كه خود طرف قبول دارد ولو يك امر يقينی نباشد .
و گاهی هدف ، اقناع ذهن مخاطب است برای اين كه به كاری وادار شود و
يا از كاری بازداشته شود . در اين صورت كافی است كه از امور مظنون و
غير قطعی دليل آورده شود ، مثل اين كه می‏خواهيم شخصی را از كار زشتی باز
داريم ، مضرات احتمالی و مظنون آن را بيان می‏كنيم .
گاهی هدف استدلال كننده صرفا اين است كه چهره مطلوب را در آئينه خيال‏
مخاطب ، زيبا يا زشت كند . در اين صورت با پوشاندن جامه‏های زيبا يا
زشت خيالی به مطلوب ، استدلال خويش را زينت می‏دهد .
و گاهی هدف ، صرفا اشتباهكاری و گمراه كردن مخاطب است . در اين‏
صورت يك امر غير يقينی را بجای يقينی ، و يا يك امر غير مقبول را بجای‏
مقبول ، و يا يك امر غير ظنی را بجای
يك امر ظنی به كار می‏برد و اشتباهكاری می‏نمايد .
پس هدف انسان از استدلالهای خود يا كشف حقيقت است ، يا به زانو
درآوردن طرف و بستن راه است بر فكر او ، و يا اقناع ذهن اوست برای‏
انجام يا ترك كاری ، و يا صرفا بازی كردن با خيال و احساسات طرف است‏
كه نازيبايی را در خيال او زيبا و يا زيبايی را نازيبا ، و يا زيبايی را
زيباتر ، و يا نازيبايی را نازيباتر سازد ، و يا هدف ، اشتباهكاری است.
به حكم استقراء ، قياسات از نظر اهداف ، منحصر به همين پنج نوع است‏
. و مواد قياسات از نظر تأمين اين هدفها مختلف‏اند .
1 - قياسی كه بتواند حقيقتی را كشف كند " برهان " ناميده می‏شود .
ماده چنين قياسی يا بايد از محسوسات باشد مثل اين كه می‏گوييم : "
خورشيد يك جسم نوردهنده است " و يا بايد از مجربات باشد مثل اين كه‏
" پنی سيلين كانون چركی را در بدن از بين می‏برد " و يا از بديهيات‏
اوليه است مثل اين كه " دو شی‏ء مساوی با شی‏ء سوم ، خودشان مساوی‏
يكديگرند " . و غير از اين سه نوع نيز قضايای يقينی داريم و حاجت به‏
ذكر نيست .
2 - قياسی كه بتواند طرف را وادار به تسليم كند بايد از موادی تشكيل‏
شود كه مقبول طرف است ، اعم از آنكه يقينی باشد يا نباشد ، مقبول عموم‏
باشد يا نباشد . اين نوع قياس را " جدل " می‏خوانند . مانند اين كه‏
شخصی اقوال يك حكيم يا فقيه را قبول دارد . به استناد قول اين حكيم يا
فقيه كه مورد قبول آن شخص است او را محكوم می‏كنيم در صورتی كه خود ما
ممكن است قول آن
حكيم يا فقيه يا مطالب مورد اعتراف او را قبول نداشته باشيم . امثله‏
فراوانی برای اين مطالب می‏توان ذكر كرد . ما به ذكر يك داستان كه مشتمل‏
بر مثالی است می‏پردازيم .
در مجلس مباحثه‏ای كه مأمون برای علمای مذاهب و اديان تشكيل داده بود
و حضرت رضا ( ع ) نماينده مسلمانان بود ، بين حضرت رضا و عالم مسيحی‏
درباره الوهيت يا عبوديت عيسی ( ع ) بحث درگرفت . عالم مسيحی برای‏
عيسی مقام الوهيت و فوق بشری قائل بود . حضرت رضا ( ع ) فرمود : عيسی‏
مسيح همه چيزش خوب بود جز يك چيز و آن اين كه بر خلاف ساير پيامبران‏
به عبادت علاقه‏ای نداشت ! عالم مسيحی گفت : از تو اينچنين سخن عجيب‏
است ، او از همه مردم عابدتر بود .
همين كه حضرت رضا اعتراف عبادت عيسی را از عالم مسيحی گرفت ، فرمود
: عيسی چه كسی را عبادت می‏كرد ؟ آيا عبادت دليل عبوديت نيست ؟ آيا
عبوديت دليل عدم الوهيت نيست ؟
به اين ترتيب حضرت رضا با استفاده از امری كه مقبول طرف بود ( البته‏
مقبول خود امام هم بود ) او را محكوم كرد .
3 - قياسی كه هدف از آن اقناع ذهن طرف و ايجاد يك تصديق است ولو
ظنی باشد و منظور اصلی وادار ساختن طرف به سوی كاری يا بازداشتن او از
كاری باشد " خطابه " ناميده می‏شود . در خطابه بايد از موادی استفاده‏
شود كه حداقل ايجاد ظن و گمان در طرف بنمايد . مانند اينكه می‏گوييم : "
دروغگو رسوای خلق است " ، " آدم ترسو محروم و ناموفق است
- قياسی كه هدف آن صرفا جامه زيبای خيالی پوشاندن ( به مطلوب )
باشد " شعر " ناميده می‏شود . تشبيهات ، استعارات ، مجازات همه از
اين قبيل است . شعر مستقيما با خيال سروكار دارد . و چون ميان تصورات و
احساسات رابطه است يعنی هر تصوری به دنبال خود احساس را بيدار می‏كند ،
شعر از اين راه احساسات را در اختيار می‏گيرد و احيانا انسان را به‏
كارهای شگفت وا می‏دارد يا از آنها باز می‏دارد .
اشعار رودكی درباره شاه سامانی و تأثير آنها در تشويق او برای رفتن به‏
بخارا كه معروف است بهترين مثال است :

ای بخارا شاد باش و شاد زی
شاه زی تو ميهمان آيد همی
شاه سرو است و بخارا بوستان
سرو سوی بوستان آيد همی
شاه ماه است و بخارا آسمان
ماه سوی آسمان آيد همی
5 - قياسی كه هدف آن اشتباهكاری است " مغالطه " يا " سفسطه "
ناميده می‏شود .
دانستن فن مغالطه نظير شناختن آفات و ميكروبهای مضره و سمومات است‏
كه از آن جهت لازم است تا انسان از آنها احتراز جويد ، و يا اگر كسی‏
خواست او را فريب داده و مسموم كند فريب نخورد ، و يا اگر كسی مسموم‏
شده باشد بتواند او را معالجه كند . دانستن و شناختن انواع مغالطه‏ها برای‏
اين است كه انسان شخصا احتراز جويد و آگاهی يابد تا ديگران او را از راه‏
( مغالطه ) نفريبند ، و يا گرفتاران مغالطه را نجات دهد .
منطقيين سيزده نوع مغالطه ذكر كرده‏اند . ما در اين جا نمی‏توانيم به‏
تفصيل همه آنها را ذكر كنيم ، منتها به بعضی از اقسام آن
اشاره می‏كنيم .
مغالطه به طور كلی بر دو قسم است : يا لفظی است و يا معنوی .
مغالطه لفظی آن است كه منشأ مغالطه ، لفظ باشد . مانند اين كه لفظ
مشتركی را كه دارای دو معنی مختلف است " حد وسط " قياس قرار دهند ،
در صغرای قياس يك معنی را در نظر بگيرند و در كبرای قياس معنی ديگر را
، و قهرا آنچه مكرر شده فقط لفظ است نه معنی ، و نتيجه‏ای كه گرفته می‏شود
قهرا غلط است .
مثلا می‏دانيم كه لفظ " شير " در فارسی مشترك است ميان مايع سفيد و
آشاميدنی كه از پستان حيوانات دوشيده می‏شود ، و ميان حيوان درنده معروف‏
جنگلی . حال اگر كسی بگويد :
مايعی كه در پستان حيوانها وجود دارد شير است .
و شير درنده و خونخوار است .
پس مايعی كه در پستانها موجود است درنده و خونخوار است ، " مغالطه‏
" است . يا اين كه از باب مجاز و استعاره به يك انسان قوی گفته می‏شود
فلانی فيل است . حال اگر كسی قياسی به اين صورت تشكيل دهد :
زيد فيل است .
هر فيلی عاج دارد .
پس زيد عاج دارد .
اين هم مغالطه است .
مغالطه معنوی آن است كه به لفظ مربوط نيست ، بلكه به
معنی مربوط است . مثل آنچه قبلا در نفی ارزش قياس از قول دكارت و غيره‏
نقل كرديم كه گفتند :
" در هر قياس اگر مقدمات معلوم است نتيجه خود بخود معلوم است و
نيازی به قياس نيست ، و اگر مقدمات مجهول است قياس نمی‏تواند آنها را
معلوم كند ، پس به هر حال قياس بی‏فايده است " .
مغالطه اينجاست كه می‏گويد اگر مقدمات معلوم باشد نتيجه خواه ناخواه‏
معلوم است . در صورتی كه معلوم بودن مقدمات موجب معلوم شدن قهری نتيجه‏
نيست . معلوم بودن مقدمات به علاوه اقتران آن معلومات با يكديگر ، سبب‏
معلوم شدن نتيجه می‏گردد ، آنهم نه هر اقترانی ، بلكه اقتران به شكل خاص‏
كه منطق عهده‏دار بيان آن است . پس اين مغالطه از اين جا پيدا شد كه يك‏
مطلب نادرست با ماسك يك مطلب درست در قياس بالا جای گرفته است .
شناختن انواع مغالطه‏ها و تطبيق آنها به موارد كه از چه نوع مغالطه‏ای‏
است ضروری و لازم است . می‏توان گفت قياس مغالطه بيشتر از قياس صحيح‏
در كلمات متفلسفان وجود دارد . از اين رو شناختن انواع مغالطه‏ها و تطبيق‏
آنها به موارد كه از چه نوع مغالطه‏ای است ضروری و لازم است